بيش از گنجايش
روزي روزگاري، قورباغهاي گاو نري را در مرغزاري ديد و به جثّهي تنومند او حسادت کرد. از اينرو آنقدر شکم خود را باد کرد که چين و چروک پوستش محو شد. آنگاه از فرزندان خود پرسيد که از گاو نر بزرگتر
نويسنده: ازوپ
بازنويسي: اس. اي. هندفورد
برگردان: حسين ابراهيمي (الوند)
بازنويسي: اس. اي. هندفورد
برگردان: حسين ابراهيمي (الوند)
روزي روزگاري، قورباغهاي گاو نري را در مرغزاري ديد و به جثّهي تنومند او حسادت کرد. از اينرو آنقدر شکم خود را باد کرد که چين و چروک پوستش محو شد. آنگاه از فرزندان خود پرسيد که از گاو نر بزرگتر شده است يا نه.
بچّه قورباغهها با هم گفتند: «نه».
قورباغه با تلاشي بيشتر از پيش دوباره مشغول باد کردن خود شد و کمي بعد دوباره پرسيد: «حالا چي؟ من بزرگترم يا گاو نر؟»
بچّه قورباغهها گفتند: «گاو نر.»
قورباغه از کوره در رفت و آنقدر خود را باد کرد که ترکيد و جان داد.
ضعيفي که از قوي تقليد کند، مقدّمات نابودي خود را فراهم ميکند.
منبع مقاله :
هندفورد، اس. اِي و ديگران؛ (1392)، افسانههاي مردم دنيا (جلدهاي 9 تا 12)، ترجمهي حسين ابراهيمي (الوند) و ديگران، تهران: نشر افق، چاپ سوم
بچّه قورباغهها با هم گفتند: «نه».
قورباغه با تلاشي بيشتر از پيش دوباره مشغول باد کردن خود شد و کمي بعد دوباره پرسيد: «حالا چي؟ من بزرگترم يا گاو نر؟»
بچّه قورباغهها گفتند: «گاو نر.»
قورباغه از کوره در رفت و آنقدر خود را باد کرد که ترکيد و جان داد.
ضعيفي که از قوي تقليد کند، مقدّمات نابودي خود را فراهم ميکند.
منبع مقاله :
هندفورد، اس. اِي و ديگران؛ (1392)، افسانههاي مردم دنيا (جلدهاي 9 تا 12)، ترجمهي حسين ابراهيمي (الوند) و ديگران، تهران: نشر افق، چاپ سوم
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}